دل من از قِصه غُصه زخم ها دارد نشان که در شهر خود غریبانه ماندست و بی نشان
هر که وارد شهر ما شــــــد در اول قصه دلم را به تیـــر دوستی کـرد زخمــــی نشــــان
دل من از قِصه غُصه زخم ها دارد نشان که در شهر خود غریبانه ماندست و بی نشان
هر که وارد شهر ما شــــــد در اول قصه دلم را به تیـــر دوستی کـرد زخمــــی نشــــان
در زمانهای گذشته به امید اینکه در آینده زندگی خوبی داشته باشم پدرم و مادرم و برادرم بیشترین
تلاش را کردند و زحمت ها کشیدند تا من درس بخوانم و خواندم ولی حیف که بیکار ماندم و الــــان
غصه ی همین قصه را می خورم.
تمامی حقوق وب برای مشاوره مدیریت محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است