جوانی 32 ساله هستم از ایران اسلامی فرزند یک عالم دینی که 8 ساله بودم پدرم را
از دست دادم با کمک خداوند متعال و خانواده تحصیلاتم را تا مقطع کارشناسی ادامه
دادم ولی وقتی نوبت به کار کردن که رسید دیگر کار نیافتم به مقامات کشوری مشکلاتم
را نوشتم حضرات فرمودند به ما ربطی ندارد آنجا بود که فهمیدم در این مملکت هر شخصی
در مقامی وارد شده تا برای خود و خاندان مکرم خود کاری بکند نه بر دیگران.
حال من در زندگی محتاج یک شغل هستم تا قرص نانی به دست آورم و روزگارم بگذرانم که
ظاهرا این کار بر کسی که بی کس و تنهاست یافتنش محال است چون کسی سفارش ما
را نمی کند یادم هست روزی را که مهندس *****استاندار قبلی استان آذربایجان شرقی
برای من کاری نکرد ولی برای یک روحانی که برای یافتن شغل برای فرزندش آمده بود قول
مساعدت داد آنجا بود که قلب شکسته ام دوباره شکست که من هم بابا داشتم ولی
قربانی *****ی شد که حالا مرا اینگونه تحویل می گیرد.