یک روز بهاری رفته بودم به کوه کوه سرسبز و با صفا و با شکوه
وقتی که نگاه می کردم بر گل و گیاه از سرم برون می شد غم و غصه و آه
یک روز بهاری رفته بودم به کوه کوه سرسبز و با صفا و با شکوه
وقتی که نگاه می کردم بر گل و گیاه از سرم برون می شد غم و غصه و آه
علی بود آن بزرگ مرد خدا شیعیان را بود وی اولین مقتدا
هم او بود شهید محراب و نماز هم او بود اهل دل و راز و نیاز
کتاب اســـت آن دوســـت نــاب ما در تاریکی ره هدایتگر و مهتـاب ما
او شِکـــــوه دارد از ما و استـاد ما چون که رفته است ز قلب و یاد ما
به نام خداوند هوش و جان آفریدگار سخــن در زبـــان
خدایی که در هرجا عیان است قادر و بخشنده و مهربان است
خدایی که نامش حکیم است بخشنده و مهربان و کریم است
خدایی که خالق جهان است آفریدگار قلم هم خالق بیان است
او عالم آشکار و نهان است او خالق انس و جان است
هم او جبار و هم او سختگیر هم او مهربان و هم او توبه پذیر
در بارگاهش بر هربنده ای باز اوست محب اهل راز و نیاز
اگر خواهی شوی نزدیک خدا ز افکار شیطانی کن خود را رها
تمامی حقوق وب برای مشاوره مدیریت محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است